بچه که بودم خونمون خیلی بزرگ بود ما 5 تا بچه بودیم اما سه تا اتاق خواب بیشتر نداشت. یکی واسه پسرا یکی واسه دخترا. یکی هم واسه مامان و بابا

یادم میاد وقتی یکی منتظر به دنیا اومدن سینا بودیم چه ذوقی داشتیم مامان و بابا هر روز برای خرید سیسمونی میرفتن بازار. البته چشم و همشچمی مثل الان نبود اون موقع اگر قرار بود یه دست

سرویس خواب نوزاد بخرن باید خواهر شوهر و مادر شوهر هر چی فامیل بابا بود با مامان میرفتن هر کی هم یه سلیقه ای داشت. خلاصه بالاخره خرید انجام شد و سینای ما هم بدنیا اومد و اتاقش رو پر از عروسک کردیم کلی تزیینات هم به در و دیوارش زدیم و

 تخت خواب هم تو اتاق گذاشتیم . تخت خوابش یه جوری بود که میشد تاب بدی که هر وقت صداش در اومد حرکت بدی تا خوابش ببره الان سینا 15 سالش شده هر وقت این خاطرات رو براش تعریف میکنم کلی میزنه زیر خنده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها